شعر جهان/ چسواو میوش

شعر جهان/ چسواو میوش

علیرضا نجمی_«خبرجنوب»/ «چسواو میوش» با نام کامل «چسواو میوُش کراکوف» متولد ۳۰ ژوئن ۱۹۱۱ در شتجنی لیتوانی و  درگذشت ۱۴ اوت ۲۰۰۴ در کراکوف، رمان‌ نویس، شاعر، استاد دانشگاه، مقاله ‌نویس و مترجم لیتوانیایی- لهستانی بود.

پدرش مهندس راه و ساختمان و مادرش از نوادگان خاندانی نجیب زاده بود. چسواو در دانشگاه سیگیسموند آگوستوس ویلنیوس و سپس در دانشگاه استفان باتوری حقوق خواند و پس از سفرش به پاریس گروهی به نام «زاگاری» متشکل از شاعران جوان تشکیل داد.  او اولین مجموعه از اشعارش در سال 1934 و در همان سالی که مدرک حقوقش را گرفت، منتشر کرد از جمله کتاب «سه زمستان». او در این دهه برای رادیو لهستان کار می‌ کرد و در طی جنگ جهانی دوم در ورشو می‌ زیست. او پس از پایان جنگ به پاریس رفت و به عنوان نماینده فرهنگی لهستان مشغول به کار شد.

 چسواو در سال 1944 با جانینا ازدواج کرد و این زوج صاحب دو فرزند به نام‌های آنتونی و جان پیتر شدند. میوش رایزن فرهنگی لهستان کمونیستی در نیویورک و پاریس بود اما در سال ۱۹۵۱ با قطع رابطه با دولت لهستان در فرانسه پناهنده سیاسی شد و در آنجا چندین اثر در انتقاد از استالینیسم به رشته تحریر درآورد. در پاریس با مؤسسه ای که در زمینه ادبیات مهاجرین لهستانی فعالیت داشت همکاری می‌کرد. دوره جنگ سرد برای میوش اوج دوره انزوا و تنهایی بود.

 در سال ۱۹۷۳ خوانندگان انگلیسی زبان با ترجمه شدن برخی از مجموعه اشعارش با او ارتباط برقرار کردند.  گفتنی است، کتاب «ذهن اسیر» چسواو در سال 1953 منتشر شد. میوش به خاطر مجموعه آثار احساس برانگیز و اندیشمندانه اش در انعکاس فجایع و قساوت قرن بیستم شهرت داشت و از زمان فروپاشی کمونیسم که به او اجازه دادند پس از سی سال زندگی در غربت به زادگاه خود بازگردد درکراکوف مقیم بود و به سمبل برجسته مخالفت با کمونیسم مبدل شد و معروف ترین اثر او با نام «ذهن اسیر» تصویرگر وضع اسفناک روشنفکران تحت رژیم دیکتاتوری کمونیستی بود.

 میوش در کتاب ذهن اسیر با زبانی روشن و در عین حال فلسفی، نشان می‌دهد چگونه اندیشه، آزادی فردی و خلاقیت انسانی در سایه‌ ایدئولوژی‌های بسته و سرکوبگر از میان می‌رود. او با روایت تجربه‌  خود و دیگر نویسندگان و متفکران اروپای شرقی پس از جنگ جهانی دوم، توضیح می‌دهد که چگونه بسیاری از روشنفکران، گاه از سر ترس، گاه از روی مصلحت و گاه با باور قلبی به خدمت نظام‌های کمونیستی در می‌آیند و صدای خود را با صدای قدرت یکی می‌کنند.

او با نقدی تیزبینانه و بی‌رحم، پرده از مکانیسم‌های روانی و اجتماعی برمی‌دارد که انسان را به پذیرش دروغ وادار می‌کند. چسواو در سال 1952 جایزه ادبی اروپا را دریافت کرد و در سال 1960 به آمریکا مهاجرت کرد و در سال 1970 شهروند آن کشور شد.  در سال 1961 چسواو استاد دانشگاه برکلی در رشته زبان و ادبیات اسلاوی شد و در این سال  کتاب ذهن اسیر او به انگلیسی ترجمه شد و در سال 1974 جایزه انجمن نویسندگان لهستان را از آن خود کرد. همچنین  در سال 1976 چسواو عضو شاعران بنیاد گوگنهایم شد و از دانشگاه میشیگان دکترای افتخاری دریافت کرد و تقدیرنامه برکلی به او اهدا شد که معادل دکترای افتخاری است. همچنین در سال 1978 جایزه ادبیات نوئستات را دریافت کرد و در سال 1980 بزرگ ترین جایزه یعنی جایزه نوبل ادبیات را دریافت کرد.

در سال 1986 همسر اول چسواو در گذشت و او با تاریخدانی به نام کرول تیگپن ازدواج کرد و او نیز در سال 2002 از دنیا رفت. پس از فرو ریختن پرده آهنین، چسواو توانست به لهستان بازگردد. در ابتدا به قسمتهای مختلف آن سفر کرد اما در نهایت در شهر کراکوف خانه‌ای گرفت و نیمی از سال را در آنجا و نیم دیگری از سال را در منزلش در برکلی آمریکا زندگی می‌ کرد.

دانشگاه هاروارد در سال 1989 به چسواو دکترای افتخاری اهدا کرد و در همان سال نشان ملی هنر آمریکا را نیز دریافت کرد. چسواو در طول حیات خود آثار ادبی زیادی را برای لهستان به وجود آورد که از سال 1933 با کتاب سروده‌ای در باب دوران یخ زده آغاز و در سال 2005 به پایان رسید. از جمله آثار وی می توان به سه زمستان، ذهن اسیر، نجات، تاریخ ادبیات لهستان، سرود مروارید، سرود سیاره زمین، زادگاه و ... اشاره کرد. چسواو میوش به عنوان یک شاعر جهانی شعر گفت و تدریس کرد و شناخته شد؛ شاعری که مترجم هم بود و بسیاری از اشعار شاعران لهستانی را به زبان انگلیسی به مخاطبان جهانی معرفی کرد. وی سرانجام شامگاه شنبه ۱۴ اوت ۲۰۰۴ در سن ۹۳ سالگی در کراکوف درگذشت. «مارک بلکا» نخست ‌وزیر لهستان با ابراز تأسف از مرگ این چهره برجسته ادبی وی را یک لهستانی برجسته توصیف کرد.

در انتها به مانند چند شماره قبل که از شاعری دو ترجمه از یک شعر تقدیم تان شد این بار نیز به این سبک و سیاق شعری از چسواو میوش را با دو ترجمه تقدیم شما مخاطبان گرامی «نگاه پنجشنبه» «خبرجنوب» می کنیم. غرض دیدن تفاوت هاست حتی در قالب و قامت هنر ترجمه؛ آری هنر ترجمه. ترجمه هنر است که برخی با بی حوصلگی و بی تفاوتی از کنار آن می گذرند و به جای گیری کلماتی دم دستی بسنده می کنند ولی دیگر مترجمان با انتخاب گزیده گزینه کلمات هنر خود و خلاقت شان را نشان می دهند. در شعر زیر حتی عنوان شعر هم با دو ترجمه مواجه شده است.


مواجهه
  (ترجمه: آرش اله‌ وردی)
 

سحرگاه

سواره بر واگنی

از لابه لای دشتهای یخ بسته می رفتیم

یک شاخه گل سرخ درون تاریکی

ناگاه خرگوشی صحرایی از میان جاده گذشت

و یکی از ما با دست به او اشاره کرد

مدت ها از آن روز گذشته است

و حالا دیگر هیچ کدام آنها زنده نیستند

نه آن خرگوش صحرایی

و نه آن مردی که اشاره می کرد

آه، ای عشق من!

حالا آنها کجا رفته ‌اند؟

یعنی آنها به کجا می ‌روند؟

تصویر تلالو آنی یک دست

رد یک حرکت

و صدای خش‌خش ریگها؟!

به کجا رفته ‌اند؟

اینها را

نه از سوگ و اندوهی که دارم

از حیرت است

که می‌پرسم!

 

 

////////////

 

 

رویارویی  (ترجمه: کامیار محسنین)

 

به پیش می تاختیم

از میان

دشت های یخ زده در یک واگن در سپیده دم

گل سرخی در تاریکی

و ناگهان خرگوشی از میان جاده گذشت

یکی از ما با دست نشانش داد

مدت ها گذشته است

 امروز هیچ کدام شان زنده نیستند

نه خرگوش

و نه آن مرد که اشاره کرد

آه، ای عشق من

کجایند، به کجا می روند

تکان سریع یک دست، توالی یک حرکت

صدای خشک سنگ ها

نه از سرِ اندوه

که از سرِ شگفتی می پرسم

 

***

 

سوگند می‌ خورم

در من جادوی کلمات نیست

مانند یک ابر یا یک درخت

به سکوت

با تو سخن می‌ گویم...