شعر جهان/ ویسواوا شیمبورسکا

علیرضا نجمی - «خبرجنوب»/
ویسواوا در روستایی در غرب لهستان به نام کورنیک متولد شد. پدرش مباشر املاک یک خانواده کنت بود. هشت ساله بود که همراه با والدینش به کراکوف مهاجرت کرد. بین سال های ۱۹۴۵ تا ۱۹۴۸ در دانشگاه یاگیلونیا کراکوف به تحصیل در رشته ادبیات و جامعه شناسی پرداخت. اولین شعرش در سال ۱۹۴۵ در روزنامه ای در کراکوف چاپ شد. در اولین مجموعه شعرش با نام برای این است که زندهایم، آشکارا تحت تأثیر سبک ادبی رسماً تأیید شده از سوی رژیم کمونیستی لهستان بود. در سال ۱۹۵۳ به عضویت هیأت تحریریه یک مجله ادبی با گرایشهای روشنفکری درآمد و تا سال ۱۹۸۱ در آن مجله حضور داشت. در طی این مدت، وی نه تنها به عنوان یک شاعر که در مقام منتقد کتاب و مترجم شعر نیز به شهرت دست پیدا کرد.
داوران کمیته ادبی جایزه نوبل در توصیف وی، او را «موتسارت شعر» خوانده بودند؛ کسی که ظرافتهای زبانی را با «شور و هیجانهای بتهوونی» در هم آمیخته بود. اشعار وی به زبانهای انگلیسی و بسیاری از زبانهای اروپایی، چینی، فارسی، عبری و عربی ترجمه شدهاست. چندین مجموعه شعر و کتابهای بسیاری که ترجمه او از زبان فرانسه به زبان لهستانی است، در کنار دهها مقاله ادبی دیگر از او به جا ماندهاست. از کتاب های وی می توان به برای این است که زندهایم، پرسشگری از خود، فراخواندن یتی، نمک، یکصد و یک شعر و... اشاره کرد. ویسواوا شیمبورسکا سرانجام در تاریخ ۱ فوریه ۲۰۱۲، بر اثر سرطان ریه در شهر کراکوف درگذشت.
بچه های نسلِ ما
ما، بچههای این دوره و زمانه ایم
این زمانه ی سیاسی
تمامِ طولِ روز، تمامِ طولِ شب
همه ی موضوع ها و حرف ها
چه مالِ تو باشند، چه ما، چه آن ها
همه، موضوع های سیاسی اند
چه دوست داشته باشی، چه نداشته باشی
ژن هایت، سابقه ی سیاسی دارند
پوستت رنگِ سیاسی دارد
و چشمهایت، نگاهِ سیاسی دارند
هر چیزی که بگویی، منعکس می شود
و حتی اگر چیزی نگویی
سکوتت برای خودش حرف می زند
پس در هر دو صورت، داری سیاسی حرف میزنی
حتی وقتی در جنگل قدم می زنی
داری روی زمینِ سیاسی
قدمهای سیاسی برمیداری
شعرهای غیرسیاسی هم، سیاسی اند
و ماهی که بالای سرِِ ما میدرخشد هم
دیگر کاملا شکلِِ ماه نیست
بودن یا نبودن، مسئله این است
و اگرچه درکش سخت است
اما این مسئله، مثلِ همیشه، مسئله ای سیاسی است
برای رسیدن به مفهومی سیاسی
حتا لازم نیست انسان باشی
موادِ خام هم می توانند سیاسی باشند
یا حتی غذاهای پروتئینی، یا نفتِ خام
و یا میز کنفرانسی که
بر سر شکلش چندین ماه دعوا بوده
آیا باید درباره ی مرگ و زندگی
سرِ میز گِرد قضاوت کرد، یا میز مربع؟
و در ضمنِ همین دعوا و جر و بحث ها
آدم ها هلاک می شوند، حیوان ها می میرند
خانه ها می سوزند و مزارع از بین می روند
درست مثلِ زمان های قدیم
که همه چیز، کمتر سیاسی بود
انقراض قرن
قرار بود این قرنِ بیستمِ ما بهتر از قبل باشد
دیگر فرصت نمیکند این را ثابت کند
سال هایِ اندکی از آن مانده
سلانه سلانه پیش میرود
نفسش به شمار افتاده
از بلاهایی که قرار نبود
دیگر بیش از حد سرش آمده
و آنچه که قرار بود اتفاق بیفتد
اتفاق نیفتاده است
قرار بود رو به بهار باشد
و از جمله رو به خوشبختی
قرار بود ترس، کوه ها و دره ها را خالی کند
قرار بود حقیقت زودتر از دروغ
به مقصد برسد
قرار بود دیگر بدبختیهایی
مثلِ جنگ و گرسنگی و غیره
پیش نیاید
قرار بود حرمت بی پناهی مردم بی دفاع حفظ شود
اعتماد و امثال آن
کسی که می خواست در دنیا شاد باشد
با تکلیفی نشدنی مواجه می شود
حماقت خنده دار نیست
حکمت شادی بخش نیست
امید
دیگر آن دخترِ جوان نیست
و غیره و غیره متاسفانه
قرار بود خدا بالاخره به آدم نیکو و قدرتمند
ایمان بیاورد
اما هنوز که هنوز است نیکو و قدرتمند
دو آدمند
چگونه باید زیست
کسی در نامه از من این را پرسید
که من خودم می خواستم همان را
از او بپرسم
همانطور که در بالا آمد
دوباره و مثلِ همیشه
سئوال هایی ضروری تر
از سئوال هایِ ساده لوحانه
وجود ندارد
عشق اول
همه میگویند عشق اول بهترین است
افسانه ای و خیال انگیز
برای من، اما، این گونه نبود
بین ما حس مبهمی بود و شاید هم نبود
جرقهای که روشن و خاموش شد
حتی دست هایم نلرزید
وقتی ریسمان یادداشت های کوچک
یا روبان یک دسته از نامه را گشودم
تنها ملاقات ما
بعد از این همه سال
گفت و گویی سرد
در کنار یک میز و دو صندلی بود
عشق های دیگر هنوز درون من، عمیق نفس میکشند
اما این عشق حتی نفس کوتاهی برای آه هم نیست
اما هنوز، در من جاری است
و می تواند کاری را انجام دهد که هیچ عشقی هرگز قادر به انجام آن نیست
فراموش نشده، نه حتی در خواب
که میتواند مرا به مرگ عادت دهد
معصومیت
هیچ چیز تغییر نکرده است
هیچ چیز تغییر نکرده است
فقط تعداد آدم ها بیشتر شده است
در کنار گناه های قدیم، گناه هایی جدید
ظهور کرده است
واقعی ، موهومی ، موقتی
اما فریادی که بدن به آن پاسخ می دهد
به استناد معیار قدیم و آوای کلام
فریاد معصومیت بوده
و هست و خواهد بود