خورشيد به خون نشسته

خورشيد به خون نشسته

امیر همایون یزدانپور/ شاعر خوب و صميمي شهرمان اسماعيل عباسعلي‌نژاد در آخرين ماه هاي سال گذشته مجموعه ارزشمندي به نام «خورشيد به خون نشسته» از انتشارات رسولي را روانه بازار كتاب كرد. كتاب دربرگيرنده اشعار و مراثي زيبايي درباره خامس آل عبا امام حسين(ع) مي باشد و شاعر به خوبي دين خود را به حضرت اباعبدا...(ع) ادا كرده است.

اين هم آثاري از اين مجموعه:

***

در آن دشتي كه نامش كربلا بود

عطش را آتشي در دل به پا بود

ميان رود جاري و لب شط

خزان جاري به باغ مصطفي بود

***

عطش در ظهر عاشورا فغان كرد

غم نامردمي ها را بيان كرد

از آن دم تا همه پهناي دوران

بساط ظلم و ظالم را عيان كرد

***

عطش فرياد مي زد تشنه كامم

نيامد قطره اي باران به بامم

گلوي پاره اصغر به او گفت

بنوش از رود خون لاله فامم

***

عطش بود و صداي داد و بيداد

نواي العطش همراه فرياد

يتيمان پابرهنه، خار و خاشاك

عطش را تازيانه برد از ياد

***

عطش را آتشي در دل نهان بود

كه عاجز از تكلم يا بيان بود

در آن هنگامه خون بارش سرخ

چرا تحريمي از آب روان بود

***

عطش تير سه شعبه، حنجر و خون

گلوي اصغر و آن ديو ملعون

جهيد از چله تيري از سر خصم

رخ چون ماه اصغر گشت گلگون

***

عطش از تشنگي چشمش پرآب است

گهي بر حال اصغر، گه رباب است

نمي بخشد دمي هم خويشتن را

از اين ماتم هميشه در عذاب است

***

عطش بود و تب و گرماي سوزان

از آتش خيمه ها مي شد فروزان

تب و آتش تن رنجور سجاد

غريو و هلهله از كينه توزان

***

عطش، طغيان غم، زجر اسارت

بيابان، خار و خس، گرما، رشادت

اسيري، پايمردي، صبر و ايثار

درود و مرحبا بر آن رشادت

***

طوفان به درون باغ ياس افتاده

پروانه و گل به هم مماس افتاده

از سيل عظيم خون جاري در دشت

يك عمر شقايق به هراس افتاده

***

با آن كه سر از تنت جدا شد آن روز

آن لشكر مخلصت فنا شد آن روز

از همت و ايثار پر از احساسات

يك دشت پر از نور خدا شد آن روز

***

ديدي كه اگر كون و مكان غمناك است

هر سينه حق طلب ز غم صد چاك است

باور بنما دوباره عاشورا شد

هفتاد و دو تكه آسمان بر خاك است

***

با تدبر موج طوفاني كه برپا كرد حسين

تا قيامت رخنه در دل هاي بينا كرد حسين

او به اين ايثار زيبا و به دور از هر ريا

شوره زار كربلا را باغ رويا كرد حسين

تا دهد تسكين به درد دردمندان جهان

خون خود را مرهمي بر زخم دل ها كرد حسين

شد از آن پس بهر مظلومان عالم بيرقي

ظالمان دهر را اين گونه رسوا كرد حسين

از عطش هرچند پرپر شد در آن دشت بلا

دل بريد از آب و آن را باز معنا كرد حسين

از همه دلبستگي ها بي تكلف دل بريد

پشت پا زد بر همه دنيا و غوغا كرد حسين

با چنين ايثاري از سوي خود و ياران خويش

نام خود را تا ابد جاويد دنيا كرد حسين

دين جدش تا نگردد محو از بي باوران

خون خود تضمين اين منظور زيبا كرد حسين

كربلا را كرد دانشگاه حق جويان و خود

جمله عاشق هاي دنيا را هويدا كرد حسين

او مدرس بود و يارانش همه دانش پژوه

مكتب اسلام را اين گونه پويا كرد حسين

گرچه «عاشق» روز عاشورا در آن وادي نبود

پيرو راهش شد و او را چه شيدا كرد حسين

***

كاش بودم كربلا قربان اصغر مي شدم

پيش مرگ غنچه در طوفان پرپر مي شدم

تا فرا مي خواند ياران را به ياري سرورم

خود فدايي در ره فرزند حيدر مي شدم

كربلايي مي شدم مانند ديگر رهروان

سر به فرمان در ركابش سوي كوثر مي شدم

در ميان دشمنان آنگه كه تنها مي شد او

جان نثاري تحت امر آن مطهر مي شدم

چون كه كارش بي ريا بود و براي حفظ دين

با خلوص از جان برايش يار و ياور مي شدم

جان ناقابل فدا مي كردم آن دم كربلا

جان فداي مشك عباس دلاور مي شدم

ظهر عاشورا كه سرو قامت زينب خميد

چون عصاي دست آن بانوي اطهر مي شدم

تسليت مي گفتمش در سوگ اين حزن عظيم

همنوايي در غم آن ديده تر مي شدم

تا ز جور و كين دشمن خيمه ها آتش گرفت

غمگساري بهر آن طفلان مضطر مي شدم

تا شود احساس من ثابت به آن كانون عشق

«عاشق» دلداده با شمشير و خنجر مي شدم

***

الگوي شكوفاي شهامت، زينب

اي مكتب تو پر از بلاغت زينب

اي كامله اي اهل كرامت بانو

گلواژه ايمان و متانت زينب

شد كرب و بلا زنده جاويد از تو

اي شيرزن دشت شجاعت زينب

تا نهضت حق جاري و مانا باشد

پيغام رساني از رسالت زينب

آنان كه تو را اسير مي پندارند

هستند همه اهل خباثت زينب

رحمي نه به بيمار و به كودك كردند

اي ننگ بر آن قوم شقاوت زينب

ديده است جهان اهل صلابت هستي

احسنت به تو دخت امامت زينب

شد كاخ ستم ز خط مشي ات ننگين

از صبر و شكوه اين صلابت زينب

گفتي كه هر آنچه ديده شد زيبايي ست

عالم به فداي آن درايت زينب

«عاشق» به همين سروده ناچيزش

كرد از تو و خط تو حمايت زينب